لاک پشت
تاريخ : شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, | 20:49 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

یک روز پسری دوازده ساله که لاک پشت مرد ه ای را که ماشین از رویش

رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از خانه های "فساد" اطراف آمستردام شد

 و گفت:

- من می خواهم با یکی از خانم ها .................. داشته باشم. پول هم دارم

و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم


گرداننده آنجا که همه "مامان" به او می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها

نداشت اندکی فکر کرد و گفت:


- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن


پسر پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟


"مامان" گفت: نه ندارند


پسر که خیلی زبل بود گفت:


- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند.

من هم لیزا را میخواهم !!


اصرار پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی

که لاک پشت مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد آمد بیرون

و پول را به "مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید:


- چرا تو درست کسی را که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟


پسرک با بی میلی جواب داد:


- امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه هاست

 و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این خانم امشب هم مثل همیشه

 حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه این بیماری

 آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد


بعدا که پدر و مادرم از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش

 میرسونه و طبق معمول تو راه. و بیماری به پدرم سرایت خواهد کرد


وقتی برگشت آخر شب پدرم و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم

 هم مبتلا خواهد شد. فردایش که پستچی میاد طبق معمول مادرم و پستچیه

قاطی همدیگر خواهند شد .


هدفم مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش

روی لاک پشتم رفت و اونو کشت..

 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: